قدرت استعماری فرانسه در سال ۱۸۱۵ تصمیم به تشکیل امپراطوری گرفت. بدین ترتیب، از سال ۱۸۱۵، بتدریج با تسخیر کشورهای مختلف افریقایی توانست مناطق تحت نفوذ خود را گسترش دهد. و بالاخره، در سال ۱۸۳۰ با اتخاذ سیاست تسخیر و فتح الجزایر توانست بر آرزوهای کشورگشایی و پروژه استعماری خود جامه عمل بپوشاند.
در طول قرن ۱۹ میلادی، نظام استعماری سابق متکی بر برده داری و دادوستد به مرور جای خود را به استعمار «مدرن» داد. سیستم مبتنی بر استعمار «مدرن» از سالهای ۱۸۷۵ تا پایان نیمه اول قرن ۲۰ بر افریقای سیاه حکمفرمایی کرد.
از خصوصیات بارز استعمار «مدرن»، بازگشت به سیاست اقتصاد بسته بود. به عبارت بهتر، هر کدام از قدرت های بزرگ استعماری بازار مستعمرات و مناطق تحت نفوذ خود را تحت کنترل کامل خود داشتند. در این دوره، جهان بین قدرت های بزرگ استعماری تقسیم شده بود.
استعمار فرانسه طی سالهای ۱۹۰۳ – ۱۸۷۶ توانست امپراطوری بزرگی را تشکیل دهد. از دید اقتصادی، پازل های مهم این امپراطوری را هند و چین و افریقای شمالی تشکیل می دادند. پهناورترین پازل این امپراطوری، در افریقای سیاه استوایی قرار داشت: افریقای غربی فرانسوی و افریقای استوایی فرانسوی. در سال ۱۹۱۸ و بدنبال پایان جنگ جهانی اول، مستعمرات آلمان در این قاره ـ کشورهای کامرون و توگو ـ به تصرف امپراطوری استعماری فرانسه درآمدند. به این مستعمرات می باید تصرفات این کشور در اقیانوس هند، جزیره ماداگاسکار و سرحدات جیبوتی را نیز اضافه نمود.
در نظام استعماری «دوره جدید»، مراکز مالی (حاصل ادغام سرمایه های بانکی و مراکز تولیدی پرقدرت صنعتی)، با تقسیم بازارهای مستعمرات و مناطق تحت نفوذ خود، سیاست اقتصادی انحصاری را جایگزین رقابت آزاد اقتصادی نمودند. در این دوره در مستعمرات سیاست صدور سرمایه و سرمایه گذاری در ابعاد گسترده جایگزین سیاست سابق صادرات کالا در مقابل واردات مواد اولیه گردید. در خصوص سیاست جدید استعماری (صدور سرمایه و سرمایه گذاری)، افریقای سیاه از این قاعده مستثنی بود. در این قاره سیاست سابق متکی بر دادوستد که در انحصار کامل شرکت های تجاری پرقدرت مستقر در شهرهای بندری مارسی و بردو بود، همچنان رایج بود. به عبارت بهتر، میزان سرمایه گذاری در این مناطق بسیار بسیار ناچیز بود.
پیروزی ها و فتوحات نظامی استعماری
مبنای تقسیم قاره افریقا بین قدرت های استعماری، مناطق آزاد تجارت برده متعلق به استعمارگران بود. به عبارت بهتر، در دوره آغاز و شکوفائی تجارت برده، هر کدام از قدرت های استعماری مناطق تحت نفوذ و بندری مختص خود را در قاره پهناور افریقا داشتند. تقسیم نهایی این قاره بین قدرت های استعماری در فواصل سالهای ۱۸۷۹ تا ۱۹۰۰ به پایان خود رسید.
رقابت شدید و خونین دو قدرت بزرگ استعماری آن دوره: بریتانیا و فرانسه در سال ۱۸۹۸ با «حوادث» Fachoda به اوج خود رسید. در این واقعه، هیئت تجاری فرانسوی در صدد وصل و تثبیت حلقه ارتباط بین تصرفات استعماری در افریقای مرکزی با منطقه جیبوتی بود. در این تلاش، آنها با ارتش بریتانیای تحت فرماندهی Kitchener مستقر در فلات علیاء رود نیل روبه رو گردیدند. با وقوع این رویداد، استعمار فرانسه ناچار به کنار گذاردن پروژه خود گردید. بالاخره در سال ۱۹۰۴ بدنبال مذاکرات و گفتگوهای چند ساله، توافقنامه ای بین این دو قدرت جنایتکار استعماری به امضاء رسید. با امضاء این توافقنامه، جنگ رو در رو و سری بین این دو رژیم در خصوص تقسیم افریقا به پایان خود رسید.
فتوحات استعماری همیشه با ادعاها و ژست های عوام فریبانه و بشردوستانه همراه بود. به عبارت بهتر با پایان دادن به سیاست تجارت برده و حیات شاهان ریز و درشت ستمگر که افریقا را به سرزمین آتش و خون تبدیل نموده بودند، سیاست جدید، درهای افریقا را به روی تجارت و هم چنین واردات «تمدن» گشود. در مستعمرات و مناطق تحت نفوذ استعمارگران فرانسوی، میسیونرهای مذهبی (عمدتا کاتولیک) مکلف به تسخیر روح و روان و نظامیان و کارمندان دولتی نیز وظیفه چپاول و بهره کشی توده ستمدیده مستعمرات را بر عهده داشتند.
در سال ۸۵ – ۱۸۸۴، طی کنفرانس افریقا در شهر برلن، مهمترین قدرت های استعماری اروپایی و هم چنین ایالات متحده، بنام اصل: گشودن درب های افریقا برای تجارت و تمدن، «حق» بنیادین و پایه ای قدرت های اروپایی و ایالات متحده به تقسیم قاره افریقا را به رسمیت شناختند.
در فردای شکست نظامی سال ۱۸۷۱ و از دست دادن استان های آلزاس و لورن، برای نظامیان فرانسوی، فتح نظامی افریقا، فرصتی برای احیاء مجدد اعتبار نظامی از دست رفته شان بود. البته بازیافتن اعتبار سابق چندان ساده و آسان نبود.
نظامیان و تجار فرانسوی در راستای اجرای سیاست استعمار و اشغال افریقا در بسیاری از موارد اهداف و منافع مشترکی نداشتند. تضاد منافع در خصوص سیاست ارسال اسلحه و مهمات به مستعرات، گماردن نظامیان به پست های کلیدی و عدم پاسخگوی آنان به مقامات اجرایی و پارلمان از جمله موارد اختلاف بین مراکز مختلف قدرت در فرانسه بشمار می رفت. هر چند که اشغال و تصرفات ارضی در خدمت حفظ و تضمین منافع تجاری اروپائیان قرار داشت. در عرصه پراتیک، تصرفات ارضی موجب حذف رقابت تجار افریقایی و استقرار شبکه توزیع و دادوستد کالاهای ساخت اروپا با مواد اولیه افریقایی گردید.
مقاومت رهبران کشورهای افریقایی: Lat Dior در سنگال، Ahmadou در سودان (کشور مالی کنونی)، Samory در گینه علیا، Béhanzin در Dahomey (کشور بنین فعلی) و … به خاطر قدرت و برتری نظامی فاتحان اشغالگر مجهز به سلاحهای گرم و توپخانه، در همان سالهای اول درهم شکسته شد. مقاومت توده های «فاقد دولت مرکزی» خودی، اعم از مقاومت قبیله ای و یا روستاهای مستقل آزاد شده، سالهای مدید (تا قرن ۲۰) طول کشید. در خصوص مقاومت توده ای می توان به موارد مهمی چون: «عملیات تثبیت صلح و آرامش در مناطق جنگی ساحل عاج (۱۹۱۶ ـ ۱۹۰۸) و شورش Gbayas در افریقای سیاه استوایی (۱۹۳۱ ـ ۱۹۲۸)» اشاره نمود. مقاومت مسلحانه توده ای علیه استعمارگران در مناطق صحرایی موریتانی و مراکش تا سال ۱۹۳۶ با فراز و نشیب های بسیار ادامه داشت.
«توافقنامه» های منعقده با حکمرانان افریقایی که «حقوق» پایه ای فرانسه در مقابل رقبای استعمارگر را تضمین می کردند، بارها و بارها، هر موقع که منافع اشغالگران استعماری ایجاب می کرد، به کاغذ پاره تبدیل می شدند. به عنوان مثال، به دنبال صدور فرمانیه مورخ ۲۳ اکتبر ۱۹۰۴، مناطق اشغالی واقع در غرب افریقا، به سرزمین های «تحت الحمایه» تبدیل گردیدند.
اشکال مختلف جنگ های استعماری
اکثر قریب به اتفاق جنگ های استعماری، خونین، بی رحمانه، سریع و برق آسا بودند. بخاطر عدم توانایی رژیم فرانسه برای افزایش تعداد نیروهای تحت پرچم، ارتش این کشور ناچار به استخدام نیروهای محلی و بومی گرفت. به عبارت بهتر سربازان سیاه پوست «استخدامی» ارتش فرانسه با شرکت در جنگ های استعماری، قاره افریقا را به مستعمره فرانسه تبدیل نمودند.
Faidherbe فرماندار سنگال، اولین واحدهای «تفنگداران سنگالی» متشکل از نیروهای سنگالی در خدمت قدرت استعماری فرانسه را تشکیل داد. در ابتدای تشکیل، تمام اعضاء واحدهای تفنگداران سنگالی از مردم این کشور بودند. بعدها با وجودی که نیروهای افریقایی الاصل دیگر ممالک نیز به این تشکل نظامی پیوستند، این نهاد همچنان نام اولیه خود
«تفنگداران سنگالی» را حفظ نمود.
دریافت دستمزد و پاداش های نقدی، انگیزه پیوستن بسیاری از مردم بومی به گردان های «تفنگداران سنگالی» بود. اما در عملیات جنگی برای فتح سودان، شیوه دیگری اتخاذ گردید. در طول این عملیات هر موقع که کمبود نیرو احساس می شد، بلافاصله در پادگان ها دفاتر «استخدام داوطلبان» گشایش می یافت. به محض باخبر شدن گشایش این دفاتر، تجار برده، بلافاصله «کالاهای خود را به مسئولان دایره استخدام معرفی می کردند». در صورت برخورداری برده و یا فرد اسیر برده شده از سلامتی کافی، نامبرده طی سالهای ۱۹۰۰ ـ ۱۸۹۵ می توانست تا ۳۰۰ فرانک فرانسه به فروش رود. معامله به صورت کاملا رسمی صورت می گرفت: ارتش فرانسه با پرداخت وجه توافق شده، رسید دریافت می کرد. ارتش فرانسه «سند آزادی» فرد خریداری شده را امضاء می کرد. برده و یا فرد اسیر برده شده متعهد می شد که بعد از «آزادی» به عنوان «داوطلب» به خدمت ارتش فرانسه درآید.
در لشکرکشی های بزرگ افزون بر پرسنل استخدامی، نیروهای کمکی نیز به خدمت گرفته می شدند. این گروه از تفنگچی ها بابت خدمت در ارتش دستمزد و حقوقی دریافت نمی کردند. تنها تعهد ارتش فرانسه در قبال این نیروها، مشارکت دادن آنها در غارت و چپاول روستاها و آبادی ها و مهمتر از همه شرکت دادن آنها در تقسیم مردم بومی شکست خورده که منبعد برده به حساب می آمدند، بود. یک افسر فرانسوی که در فتح Sikasso (واقع در کشور مالی کنونی) در سال ۱۸۹۸ شرکت داشت، در خصوص تاراج و غارت این شهر می نویسد:
«بعد از محاصره، حمله و … دستور تاراج و غارت صادر شد. بسیاری کشته و یا دستگیر شدند. نزدیک به ۴ هزار تن دستگیر شده، جمع آوری و مانند گله به صف کشیده شدند. سپس فرمانده هنگ شروع به تقسیم آنها نمود. او ابتدا، شخصا در دفتری جزئیات تقسیم برده ها را یادداشت می کرد. بعدا از این کار خود خسته شد و دستور داد: «خودتان هر طور که می خواهید تقسیم شان کنید.» تقسیم برده ها و دارائی ها موجب درگیری فیزیکی با توسل به سلاح گرم بین تفنگچیان بومی گردید. بعد از خاتمه تقسیم برده ها و اموال مردم شکست خورده، همه به راه افتادند. هر کدام از اروپائیان به عنوان غنیمت، یک زن را به میل خود انتخاب نمود … راه بازگشت با منزل های ۴۰ کیلومتری، در کنار برده ها و اسرای برده شده همراه بود. در بین راه، کودکان و افرادی که به خاطر ضعف و خستگی توان راه رفتن نداشتند، با خنجر و یا سرنیزه از پای درمی آمدند.
اجساد در کنار جاده رها می شدند … در بین راه، افرادی که به زور برای حمل ارزن به بیگاری گرفته شده بودند، به مدت ۵ روز متوالی بدون ذخیره غذایی می بایست کیسه های ارزن را حمل می کردند و اگر مخفیانه یک مشت ارزن برای رفع گرسنگی برمی داشتند، به عنوان مجازات متحمل ۵۰ ضربه شلاق می شدند.»
نظامی دیگری در خصوص رفتار فاتحان با مغلوبین می نویسد: «سال گذشته، فتح و تسخیر Sikasso، مشابه و به عبارت بهتر بازتولید صحنه های قتل و غارت Ségon، Nioro و تمامی روستاهای مفتوحه توسط ارتش های ما بود … حرکت و پیشروی ستون های نظامی ما مساوی با برده شدن هزاران هزار تن از بومیان شکست خورده بود. هر روز، صدها و گاها هزاران تن به برده تبدیل می شدند. فرد بومی که روز قبل فردی آزاد به حساب می آمد، روز بعد به برده و یا به عبارت بهتر به کالا تبدیل می شد …»
زمانیکه در جلسه علنی مجلس نمایندگان (۳۰ نوامبر ۱۹۰۰)، نماینده مجلس Vigné d’Octon به افشای جنایات ارتش فرانسه در جریان فتح سودان پرداخت، نماینده مجلس Le Myre de Vilers (طرفدار سیاست استعماری) در جواب به وی اظهار داشت: «همکار عزیز و محترم، مأمورین اجرایی ما در افریقا را مورد انتقاد قرار می دهد. اما من، دولت و حکومت مان را در این خصوص مقصر می دانم. آنها نمی توانند انکار کنند که با اعزام مأمورین به هزاران هزار کیلومتر دورتر از پایگاه های عملیاتی، بدون پیش بینی و درنظر گرفتن امکانات حمل و نقل، زن، آذوقه غذایی و کالاهای قابل معاوضه، نیروهای ما برای زنده ماندن چاره ای جز مراجعه به مردم بومی ندارند. آنها ناچارند باربران بیشماری را به بیگاری بکشند و در این راستا، طبیعی است که در گوشه و کنار جاده ها، اجساد باربران ازپای درآمده بخاطر ضعف فیزیکی و اعتراض، به وفور دیده می شود …»
عوارض جانبی جنگ ها در طی قرن ۱۹ میلادی در قاره افریقا به خاطر ابتدایی بودن سطح تسلیحات محدود بود. به عبارت بهتر، در طی این جنگ ها، تنها مناطق جنگی مورد تخریب، چپاول و غارت قرار می گرفتند. در حالیکه چند دهه بعد، جنگ ها و فتوحات استعماری تمام منطقه را تحت تأثیر خود قرار داده و تمام روستاها و آبادی ها اعم از روستاهای «دوست» و «دشمن» تخریب شده و بخاطر چپاول و مصادره انبارهای غله، گله های حیوانات اهلی و باربران، تمام مردم به قعر فقر مطلق و قحطی فرو می رفتند.
ابعاد جنایت، قساوت و خونریزی در سال ۱۸۹۹ بدنبال «مأموریت نظامی Voulet -Chanoine» (نام دو فرمانده نظامی مسئول عملیات) به اوج خود رسید. این دو نظامی به سفاکی و قساوت در کشور Mossi (بورگینا فاسو کنونی) معروف بودند.
ماموریت Voulet-Chanoine از کشور سودان آغاز گردید. آنها می بایست در ساحل دریاچه چاد به لشکر Foureau – Lamy که از الجزایر و منطقه Gentil در حاشیه کنگو براه افتاده بود، پیوسته و برای تضمین تصرفات فرانسه در قاره افریقا، مواضع خود در مناطق شمالی کشور چاد را تثبیت و تقویت می نمودند. مآموریت Vloulet – Chanoine، مأموریت دشوار و سنگینی بود. برای رسیدن به ساحل دریاچه چاد، آنها می بایست از منطقه کویری و خشک و بی آب و علف عبور می کردند. به همین خاطر کاروان نظامی در مسیر خود مرتکب جنایات و قساوت های بیشماری گردید. یکی از اعضاء گروه که به خاطر اختلاف با شیوه فرماندهی و مدیریت به فرانسه باز گردانده شد، طی گزارشی به پارلمان، به شرح جنایات این کاروان نظامی پرداخت. در اینجا تنها به شرح یک نمونه از این وحشی گری ها می پردازیم:
گشت شبانه و شناسایی منطقه: ۹ – ۸ ژانویه ۱۸۹۹:
«نیروهای گشتی ما می بایست به روستاها نزدیک، و با توسل به زور اسلحه، هر معترضی را از پای درآورده و سپس بقیه اهالی را به اسارت گرفته و به همراه حیوانات اهلی، به ستاد مرکزی لشکر بازمی گشتند. سحرگاه روز ۹ ژانویه، گروه گشت با ۲۵۰ گاو، ۵۰۰ گوسفند، ۲۸ اسب و ۸۰ اسیر به اردوگاه بازگشت. چند تن از تفنگداران بومی عضو گروه گشت در حین عملیات زخمی شده بودند. برای زهر چشم گرفتن از مردم منطقه، سرهنگ Voulet بیست مادر و فرزندان خردسال و شیرخوارشان را به صف کرده و همه آنها را با ضربات نیزه در چند متری اردوگاه از پای درآورد. چند روز بعد، فرمانده پست Say اجساد همه مقتولین را مشاهده و گزارشی را در این خصوص به مرکز فرماندهی ارسال نمود.»
در آبادی دیگری، کاروان نظامی از مردم روستا خواستار معرفی چند باربر شد. متأسفانه تمام مردان روستا از ترس، آبادی را ترک و در خارستان های اطراف پراکنده و مخفی شده بودند. «در روستا فقط سالمندان، زنان و کودکان دیده می شدند. تمام آنها از خانه هایشان بیرون آورده شده و بعد از به صف شدن، رگبار گلوله بر روی آنها باریدن گرفت. بدین ترتیب، تمام سکنه روستا به قتل رسیدند.» خلاصه کلام، در این «سوء تفاهم»، ۱۱۱ جسد در روستا برای کرکس ها و لاش خورها رها شد.
بخاطر نگرانی از تأخیر در رسیدن به سر قرار، … و نه از شیوه ها و اعمال جنایتکارانه که در مطبوعات منعکس شده بود، سرفرماندهی نظامی مستقر در سودان، ستوان دوم Klobb و ستوان یک Meynier را به سراغ کاروان نظامی تحت فرماندهی سرهنگ ها Voulet و Chanoine فرستاد. پنجاه سال بعد، Meynier که به درجه ژنرالی در ارتش فرانسه ارتقاء مقام یافته بود، در خصوص مأموریت خود می نویسد:
«اثر رد پای حیوانات در چراگاهها و راه های مالرو به وفور و بخوبی قابل رویت بود. اشیاء بسیاری در اطراف راه های مالرو پراکنده و به امان خدا رها شده بودند، و … اما مهمتر از همه، آنچه در مسیر راه توجه و حیرت هر رهگذری را به سوی خود جلب می کرد، چهره روستاهای تماما سوخته و استخوان های پراکنده انسان ها بود … در روستای کوچک Birni Nkoni، بر روی زمین و دیوارها به راحتی فازهای مختلف عملیات: فاز حمله، فاز به آتش کشیدن، فاز قتل عام و … را می شد تشخیص داد. … در بسیاری از جاها، از نهرها و چاه ها به عنوان گورهای دسته جمعی استفاده شده بود. در اغلب موارد، بازو، سر و یا پای مقتولی از خاک بیرون زده بود. سگ های ولگرد، گرسنه و بی صاحب روستا در اطراف گورهای دسته جمعی پرسه می زدند.
هر قدر بیشتر در مسیر طی شده توسط کاروان نظامی Voulet – Chanoine پیش می رفتیم، آثار وحشی گری ها و قساوت نظامیان مشهودتر می شد. در باغی واقع در حاشیه روستای بزرگ Tibéry، اجساد دهها زن از درختان آویزان شده بود … یا در تقاطع دو جاده، اجساد چند راهنمای بومی دیده می شد. این راهنما ها متهم شده بودند که آگاهانه می خواستند کاروان نظامی را در صحرا سرگردان و گمراه نمایند. دلخراش ترین صحنه، آویزان بودن اجساد دو دختر ۹ و ۱۰ ساله از درختی در ورودی روستای کوچک Koran – kalgo بود. … در تمام روستاهای مسیر راه، همه چاه های آب آلوده شده، و بسیاری از آنها، از اجساد انسان، حیوانات و برخی نیز با خاک و خاشاک پر شده بودند.